نويسندگان: علي محمد حيدر سرلک(1) مهدي مهريزي (2)




 

چکيده

اشعريان قبيله اي يمني بودند که پيش از فتح مکه اسلام آوردند در غزوه ي حنين و فتوحات عصر خلفا شرکت فعال داشتند. با قتل عثمان، آنان نيز همچون ساير مسلمانان، در چرخه ي نزاع هاي علوي - عثماني گرفتار و به دو شاخه ي شيعه و سني تقسيم شدند. شيعيان فرزندان مالک بن عامر اشعري، از ياران اميرالمؤمنين عليه السلام بودند که نخست کوفه مرکز ثقل آنان به شمار مي رفت. اما با حاکميت يافتن حجاج، اين گروه در سال هاي پاياني قرن اول هجري، به قم هجرت کردند. ايشان در قم با وحدت کلمه و به مدد کثرت نفرات و اموال، توانستند در پي اقدامات گسترده ي عمراني و اقتصادي و با سياستي مدارگرايانه، دولت شهري در قم تشکيل دهند که در آن حاکمان عباسي تنها به منزله ي سفيراني بودند که نقش واسطه اي ميان حاکمان دولت شهر قم با نظام فرادست خلافت ايفا مي نمودند و حاکميت سياسي شهر در قالب رهبري اريستوکراسانه ي اشراف و نخبگان اشعري بود. اين دولت، که قريب سه سده حاکميت داشت، سرانجام با برآمدن و قدرت يافت آل بويه، حياتش خاتمه يافت، اما ميراث عظيم و منحصر به فردي براي مکتب اماميه باقي گذارد.

مقدمه

نوشتار پيش رو سعي دارد تا در قالب پژوهش هاي بنيادي و با تحليل گزارش هاي تاريخي، فرضيه اي را مطرح و بررسي کند که طي آن از تأسيس و اداره ي يک دولت شهر از سوي خاندان اشعري در سرزمين قم، از نيمه ي نخست سده ي دوم تا نيمه ي پاياني سده ي چهارم، سخن مي گويد. دولتي که در قالب يک دولت شهر و رهبري اريستوکراسي اشعريان خدمات شايان توجه و بلکه بي همتايي به جامعه ي اماميه انجام داد، زاييده ي کثرت ثروت، نفرات و وحدت کلمه ي خاندان اشعري بود و ميراثي از اماميه گرد آورد که با توجه به فقدان امامان معصوم عليهم السلام در ساير ازمنه، منحصر به فرد و بي همتا بود.
به رغم اهميت فراوان و نقش بي بديل اشعريان در تاريخ و فرهنگ تشيع امامي، تحقيق و پژوهشي که مستقلاً درباره ي اين خاندان صورت گرفته باشد، يافت نشد. تحقيقات اندکي هم که در قالب کتاب، مقاله و پايان نامه صورت گرفته، (3) پيش از هر چيز، فاقد يک نگاه کلي است، به گونه اي که بيشتر آنان خواسته يا ناخواسته به جزئي نگري و اهتمام بيشتر به رجال نگاري و توجه صرف به محدثان اشعري گرفتار آمده و از پرداختن به نتايجي کلي، که مي تواند نتيجه ي برداشت از جزئيات مذکور باشد،‌ غافل مانده اند. علاوه بر اين، به هيچ روي، از اقدام خاندان اشعري در تأسيس و اداره ي يک دولت شيعي سخني نگفته اند. مهم ترين چالش پيش رو در اين تحقيق نيز به دليل نگاهي تازه و متفاوت، کمبود منابع بود؛ منابعي که تکيه ي اصلي آنها بر جنبه ي حديث گرايي نباشد و با نگاهي جامعه شناسانه و يا سياسي، به تحليل و بررسي وضعيت شهر قم و يا خاندان اشعري پرداخته باشد. همچنين منابعي که درباره ي جنبه هاي حديثي و ديني قم و اشعريان سخن گفته اند - جز چند منبع انگشت شمار - غالباً از نظر محتوا، يکسان، اما شکل و قالب ارائه ي مطالب در آنها متنوع است.

اشعريان از يمن تا قم

اشعريان از قبايل ساکن در سواحل غربي يمن بودند. ( اشعري قمي، 1385، ص 794) نسبشان به « نبت بن ادد بن زيد بن يشجب بن عريب بن زيد بن کهلان بن سبأ» مي رسيد که چون در هنگام تولد، بدنش پوشيده از مو بود، به « أشعر» ( در عربي به معناي پر مو) ملقب شد. ( کلبي، بي تا، ص 140 / ابن حزم، 1403، ص 397) پيش از اسلام، از قبايل نامدار و پر نفوذ يمن بودند و گفته شده است: گروهي از آنان در حمله ي ابرهه به مکه در 570 م وي را ياري دادند. در منابع اسلامي، فضايل بسياري به اشعريان پيش از اسلام نسبت داده شده و از جوان مردي و نيک خويي آنان ياد شده است. ( اشعري قمي، 1385، ص 784-794) تاريخ دقيق گرويدن اشعريان به اسلام روشن نيست. برخي مالک بن عامر ( جد اشعريان قم) را نخستين مسلمان اشعري مي دانند که در پي وقايعي غيبي و معجزه آسا، در آغاز نبوت به ديدار نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آمد و اسلام آورد. ( اشعري قمي، 1385، ص 746-748) اما بيشتر منابع اسلام او را در سال هفتم و در جريان جنگ خيبر مي دانند. ( يوسف اشکوري، 1378، ص 66) از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در فضيلت اشعريان، رواياتي در منابع شيعه ( ر.ک. اشعري قمي، 1385، ص 764-775) و سني وارد شده است. ( بخاري، 2008، ص 487 و 488)
عبيد بن سليم بن حضار، معروف به « ابوعامر»، ( ابن عبدالبر، 1412، ج 4، ص 1704) بزرگ اشعريان در زمان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و رهبر اين قبيله در فتح مکه و نبرد حنين بود. ( اشعري قمي، 1385، ص 790) پس از شهادت ابوعامر در حنين، برادرزاده اش، ابوموسي، مهم ترين اشعري شناخته مي شود. ( ابن عبدالبر، 1412، ج 4، ص 1704) پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، گروهي از اشعريان در يمن باقي ماندند و در شورش هاي معروف به « رده» شرکت داشتند. ( کحاله، 1414، ج 1، ص 30) بسياري نيز مانند ساير قبايل به علت شرکت در فتوحات، در مناطقي همچون عراق، شام، مصر، ايران و اندلس پراکنده شدند. ( ابن حزم، 1403 ق، ص 397 و 398 / بري، 1992، ص 223) مهم ترين شاخه ي آنان گروهي بودند که به رهبري ابوموسي در عراق ساکن شدند و در فتح ايران شرکت کردند. ابوموسي در سال 17 ق از سوي عمر حاکم بصره شد. ( ابن خياط، 1415، ص 74) او در اين مدت، بخشي از فارس، تمامي اصفهان ( از جمله قم)، تمامي اهواز، بخشي از جبال و کرمان و حرّان و نصيبين را فتح کرد. ( اشعري قمي، 1385، ص 820-821)
با قتل عثمان در 35 ق، اختلافات به وجود آمده در ميان مسلمانان و نزاع علوي - عثماني، دامن خاندان اشعري را نيز گرفت و افراد اين قبيله چونان ساير امت اسلامي، به سه گرايش سياسي ( ر.ک. طه حسين، 1379، ص 44 و 45) موجود آن زمان منشعب شدند:
گروه نخست تحت رهبري ابوموسي اشعري، به تبعيت از امثال عبدالله بن عمر، از هر دو گروه علويان و عثمانيان کناره گرفت. ( ر.ک. احمدي، 1379، ص 411-413 / سليماني، 1383، ص 113-128) اين شاخه دوام چنداني نيافت و با حاکميت بعدي عثمانيان به رهبري معاويه، در اين جريان هضم و جزو شاخه ي تسنن اين خاندان گرديد.
گروه دوم اشعرياني بودند که پيش از آن و در زمان فتوحات، در شام ساکن شده بودند. اين گروه در صفين از هواداران معاويه بودند و جنگاوري هايي نيز از خود نشان دادند. ( ر.ک. ابن مزاحم، 1370، ص 594 و 595)
گروه سوم به رهبري مالک بن عامر، در کوفه شاخه ي علوي و تشيع بودند. اين گروه بعدها در کوفه و قم، از هواداران و معتقدان تشيع امامي شدند. ( ر.ک. اشعري قمي، 1385، ص 779 و 780) مالک بن عامر نخستين اشعري بود که اسلام آورد، در فتوحات شرکت کرد و در قادسيه از خود رشادت بي نظيري نشان داد. ( اشعري قمي، 1385، ص 270) فرزندش سعد از گواهان بر شراب خواري وليد بن عقبه و سبب عزل او از حکومت کوفه در زمان عثمان شد. ( اشعري قمي، 1385، ص 291) اگرچه منابع تاريخي در نبرد جمل، از مالک يادي نکرده اند، اما توصيه ي سائب فرزند او به ابوموسي، که پدر زن سائب نيز بود، براي ياري حضرت علي عليه السلام در جمل ( طبري، 1387 ق، ج 4، ص 499) مي تواند حاکي از حضورخود وي همراه پدر و برادرانش در اين نبرد باشد. آخرين گزارش از مالک در منابع تاريخي، تصريح صاحب تاريخ قم به حضور وي در صفين با حضرت علي عليه السلام است. ( اشعري قمي، 1385، ص 271) پس از شهادت حضرت علي عليه السلام تا سال 65 ق نامي از اين خاندان برده نشده است. در اين سال، از سائب بن مالک به عنوان يکي از رهبران قيام مختار سخن گفته شده است ( ر.ک. طبري، 1387 ق، ج 6، ص 9، 11 و 91 / ابن اعثم، 1411، ص 6 و 108 / اشعري قمي، 1385، ص 280) که در رمضان 67 ق به دستور مصعب بن زبير، همراه مختار و برخي از بزرگان کوفه به شهادت رسيد. ( اشعري قمي، 1385، ص 290 / طبري، 1387 ق، ج 6، ص 107)
بنا بر گزارشي، گروهي از خاندان مالک در سال 83 ق به سبب جانب داري از قيام ضد اموي عبدالرحمن بن اشعث، مغضوب حجاج واقع و مجبور به ترک کوفه و هجرت به قم شدند. ( ابوالفداء، 1840، ص 473) اما بنا بر گزارش ديگري، در 93 ق، به علت بدرفتاري احوص اشعري با روستاييان ايراني که در املاک او کار مي کردند، حجاج وي را زنداني کرد، اما با وساطت عبدالله، برادر احوص، که نزد حجاج ارج و قربي داشت، وي آزاد شد. پس از آن، عبدالله از بيم آنکه رأي حجاج برگردد و احوص مجدداً زنداني شود، چاره ي کار را خروج از کوفه ديد که سرانجام منجر به سکونت آنان در قم شد. ( اشعري قمي، 1385، ص 245 و 246) در روايت سومي هم کشته شدن محمد بن سائب به دست حجاج، علت کوچ ايشان دانسته شده است. ( اشعري قمي، 1385، ص 260)
اشعريان نخست با اشراف محلي قم، که هنوز زرتشتي بودند، از در صلح درآمدند، اما پس از مدتي، رشد سريع نفرات و توان سياسي - اجتماعي آنان، موجب نگراني زرتشتيان و نقض پيمان نامه ي صلح از سوي بوميان شد. در واکنش به اين نقض پيمان، اشعريان به سرکردگي احوص، در يک شب بزرگان آنان را ترور کردند و بر شهر مسلط شدند. ( اشعري قمي، 1385، ص 251-257)
موسي بن عبدالله بن سعد بن مالک بن عامر، از اصحاب امام صادق عليه السلام ( مهاجر، 1386، ص 180) براي نخستين بار به ترويج آشکار و بدون تقيه ي مذهب تشيع امامي در قم پرداخت و پس از آن، تشيع امامي مذهب رسمي اشعريان قم شد. ( اشعري قمي، 1385، ص 778 و 779) تا پيش از آن، بايد تشيع خاندان مالک بن عامر را نوعي تبعيت سياسي از حضرت علي عليه السلام و تعاليم فقهي برجاي مانده از آن حضرت دانست که در ميان تابعان کوفي باقي مانده بود. ( ر.ک. پاکتچي، 1383، ص 318) بنابراين، مي توان با توجه به سابقه ي خاندان مالک در حمايت از حضرت علي عليه السلام چنان نتيجه گرفت که آنان به علت جو خفقان حاکم بر کوفه و دوري از مدينه، که محل استقرار امامان شيعه بود، تعاليم ديني خود را از صحابه ي حضرت علي عليه السلام در کوفه اخذ مي کردند و با از بين رفتن موانع ارتباط با امامان، که وارثان حقيقي حضرت علي عليه السلام بودند، آنها راه صحيح را يافته، به جرگه ي اصحاب ائمه ي اطهار عليهم السلام پيوستند.
قيس بن رمانه، از اشعريان کوفه، نخستين فرد اين خاندان بود که به ائمه ي اطهار عليهم السلام پيوست و از اصحاب امامان سجاد،‌ باقر و صادق عليهم السلام گرديد. ( مهاجر، 1386، ص 135)
به گفته ي تاريخ قم، بيش از يکصد تن از اعقاب عبدالله، احوص و نعيم، فرزندان سعد بن مالک بن عامر و اعقاب سائب بن مالک بن عامر، از ائمه ي معصوم عليهم السلام روايت کرده اند. ( اشعري قمي، 1385، ص 777 و 778) البته در آمار ديگري، مجموع محدثان و فقهاي اشعري 83 تن ذکر شده اند که 4 نفر از اصحاب امام باقر عليه السلام، 16 نفر از اصحاب امام صادق عليه السلام، 14 نفر صحابي امام هادي عليه السلام، 13 نفر صحابي امام حسن عسکري عليه السلام، و 3 نفر از مرتبطان و صاحبان مکاتبه با امام زمان عليه السلام بوده اند. ( حسينيان مقدم و ديگران، 1386، ج 2، ص 174 و 175)

دولت شهر اشعريان

« دولت شهر» يا « کشور شهر» ( city-state) شکلي از جامعه ي سياسي است که قلمرو آن يک شهر است. اين شکل در دوران تمدن يونان باستان پديد آمد و نام باستاني آن « پوليس» بود. قلمرو پوليس چندان محدود بود که شهروندان ( پوليتياي) همه يکديگر را مي شناختند. در باب منشأ دولت شهرها نظرها ناهمگون است. گمان مي رود که نظام هاي قبيله اي آغازين در يک دوره ي پسرفت اقتصادي و از هم گسيختگي از 1000 تا 800 سال پيش از ميلاد در شبه جزيره ي يونان، جريزه هاي اژه و غرب آسياي صغير جاگير شدند و هسته ي دولت شهرها را به وجود آوردند. نظام دولت شهري در شهرهاي قرون وسطايي ايتاليا نگاه داشته و باز آفريده شد. هزاران دولت شهري، که در اين سده ها به وجود آمدند، هر يک شيوه ي حکومت و زندگي خود را - از پادشاهي گرفته تا کمونيسيم - داشتند و اصول سياسي آنها را فيلسوفانشان تنظيم مي کردند. همين دولت شهرها پايه ي تمدن يوناني - رومي جديد غربي را گذاشتند. ( آشوري، 1384، ص 166 و 167) اشعريان نيز قومي بودند که به مدد قدرتي که براي آنان از وحدت کلمه، کثرت ثروت و نفرات زاييده شده بود، دولتي را، که قريب به سه سده در اختيارشان بود، بنيان نهادند ( اشعري قمي، 1385، ص 682) تا در قالب آن به گونه اي منسجم و نظام مند، قدرت خويش را در راه گسترش دين و عقيده شان به کار بندند. در حقيقت، در سلسله مراتب دولت هايي که قدرت خود را در خدمت تشيع به کار گرفتند، اشعريان نخستين دولت شهر شيعه را به وجود آوردند. اين دولت در طول حياتش، که عصر حضور امامان معصوم عليهم السلام را هم دربر مي گرفت، توانست ميراثي از اماميه گرد آورد (4) تا با تشکيل دولت شيعي آل بويه، که به مراتب قدرتي فراتر از دولت اشعريان داشت، اين ميراث را به بغداد منتقل کند و در نسل عالمان بغدادي مستقر سازد. ميراث امامان معصوم عليهم السلام بعدها در دوره ي قدرت يافتن مغولان، به همت افرادي همچون خواجه نصير طوسي و علامه حلي محافظت شد و با استقرار سلسله ي مقتدر صفوي در ايران و پس از آن، دولت هاي شيعي ديگر، تا امروز جاودان مانده است؛ همان گونه که ابن خلدون در جمع بندي تحليل خود درباره ي علل رواج و زوال دانش و عقلانيت در جوامع اسلامي مي نويسد:
و بايد از آنچه درباره ي وضع بغداد و قرطبه و بصره و کوفه بيان کرديم،‌ عبرت گرفت که چون در صدر اسلام، عمران شهرهاي مزبور توسعه يافت و اصول حضارت در آنها مستقر گرديد، چگونه دانش در آنها فزوني يافت و به منزله ي درياهاي بيکراني از دانش و هنر در آمدند و در اصطلاحات تعليم و اقسام دانش ها و استنباط مسائل و فنون،‌ انواع شيوه هاي گوناگون ابتکار کردند؛ چنان که از پيشينيان درگذشته و بر متأخران پيشي جستند. ولي همين که به عمران آنها نقصان و خلل راه يافت و ساکنان آنها پراکنده شدند، آن بساط و آنچه در آن بود، يکسره درهم پيچيده شد و آن همه دانش و تعليم را از دست دادند و علوم آنها به شهرهاي ديگر اسلامي منتقل شدند. ( ابن خلدون، 1375، ج 2، ص 882)

الف. آغاز و انجام دولت شهر

بنابر گزارش تاريخ قم، سابقه ي سکونت در اين شهر، به پيش از حمله ي اسکندر بازمي گردد، با حمله ي او،‌ قم رو به ويراني گذارد، تا اينکه با توجه قباد ساساني به ايالت مستقلي در مرکز ايران تبديل شد و شهر قم نيز با ساختاري همچون شهر مدائن، که مجموعه اي از شهرک هاي نزديک به هم بود، مرکز اين ايالت شد. در جريان فتح ايران، قم نيز از خرابي، جنگ و گريز مصون نماند و به صورت روستاهاي ويران و پراکنده به حيات خود ادامه داد. ( ر.ک. اشعري قمي، 1385، ص 44-46، 48، 49 و 249) تا اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجري، ساکنان اين دهده ها، که مجموعاً قم را تشکيل مي دادند،‌عموماً زرتشتي و دهقان بودند و اگرچه از شهروندان ولايت اصفهان محسوب مي شدند، ( اشعري قمي، 1385، ص 682) اما تقريباً از نگاه حکومت اموي، فراموش شده و از هر لحاظ، به خود واگذاشته شده بودند. رياست محلي و مذهبي دهکده هاي مذکور نيز در دست شخصي به نام « يزدان فاذار» بود که براي حراست و دفاع از اين منطقه، در مقابل راهزنان ديلمي، حصارهايي ساخته بود. ( اشعري قمي، 1385، ص 90-92) پس از ورود اشعريان، يزدان فاذار نخستين گروه آنها را پذيرفت و با آنان به عنوان ساکنان ماندگار قم، پيمان دوستي و پشتيباني بست. با درگذشت يزدان فاذار و ديگر بزرگان زرتشتي، اختلافات ميان اعراب اشعري و ايرانيان بالا گرفت و سرانجام، قم به دست اشعريان افتاد ( اشعري قمي، 1385، ص 702 و 724) و از اين پس، اشعريان قريب سه قرن حاکمان واقعي قم محسوب مي شدند. ( اشعري قمي، 1385، ص 682)

تاريخ قم

از مراحل تأسيس اين شهر به دست اشعريان سخن گفته است. نويسنده به نقل از حمزه اصفهاني ( م ح 360 ق)، نويسنده ي کتاب اصفهان چنين آورده است:
چون عرب اشعريان به قم آمدند، در جوانب قم، در خيمه هايي از موي نزول کردند. چون در اين ناحيت متکمن شدند، در صحاري، هفت ده، خطه و منزل ساختند و سراها و بناها و قصرها و عمارت ها بنا نهادند و فرود آمدند، و آن هفت ده: ممجان، و قزدان، و مالون، و حمر و سکن و جلنبادان و کميدان است، که اليوم قصبه و محلتهاي قم است و حصارهاي اين ديها در اين محال قائم و راسخند و علامت و نشان آنند. چون سراهاي ايشان بذين ديهاي هفتگانه بسيار شد و به يکديگر نزديک گشتند... ( اشعري قمي، 1385، ص 44-46)
اين متن در کمال ايجاز، به درستي مراحل تشکيل شهر قم را بيان مي کند؛ اشعريان پس از ورود به منطقه ي قم، تا مدت ها در چادرهاي بافته شده از موي بز سکنا گزيدند. پس از استقرار نسبي اشعريان در روستاهاي قم، آنان به تدريج، به ساختن سرپناه و خانه روي آوردند و طي چند سال، همگي در خانه هاي مسکوني مستقر شدند. زاد و ولد، فزوني ثروت و افزايش بردگان و کارگران و مهاجرپذيري سبب شد تا روستاهاي هفت گانه و حريم آنها به گونه اي به يکديگر نزديک شده، به هم بپيوندند. اين پيوستگي سبب فراهم آمدن شهر يک دست و يک پارچه اي با دست کم هفت محله به نام همان روستاهاي هفت گانه شد.
با به هم پيوستن چند روستاي قم، اگرچه مجموعه ي مسکوني گسترده و يک دستي به وجود آمد، اما آغاز بافت شهري قم از دوره اي است که احوص بن سعد بن مالک اشعري، اقدام به تخريب آتشکده ي قم نموده و براي برادرش، عبدالله بن سعد، مسجدي در « دزپل» يا « درپل» ساخت. (5) اين مسجد، که مي توان آن را « مسجد جامع قم» ناميد، مرکز تجمع و فعاليت شهر شد و نقش مهمي در تمرکز شهر قم و به هم پيوستن محله ها و زمينه چيني براي رسميت يافتن اين شهر ايفا نمود. ( اشعري قمي، 1385، ص 100 تا 104)
حمزه بن يسع اشعري در سال 189 ق موافقت هارون را براي « کوره» ( ولايت مستقل) قراردادن قم و جداسازي آن از اصفهان به دست آورد (6) و شش سال بعد، توانست در قم منبر قرار دهد و اعراب اشعري را به اقطاع داران دولت عباسي در قم تبديل کند. ( اشعري قمي، 1385، ص 104) از اين پس تا پايان قرن چهارم، حاکمان قم همواره از سوي بني عباس و سپس زياريان و آل بويه تعيين مي شدند و اگرچه در بسياري موارد،‌ افرادي غير از خاندان اشعري بر اين منصب گماشته مي شدند، اما بزرگان خاندان اشعري، که در موارد بسياري از فقها و محدثان بزرگ امامي و اصحاب ائمه ي اطهار عليهم السلام نيز بودند، حاکمان واقعي دولت شهر قم محسوب مي شدند. مدت ها ساختمان هاي اداري در خارج شهر مستقر بود و به حاکمان منصوب بغداد و عاملان آنها اجازه ي ورود به شهر داده نمي شد، تا آنجا که اين حاکمان نقش چنداني در اداره ي امور شهر نداشتند، و تنها به منزله ي سفراي اعزامي از بغداد عمل مي کردند و خراج سالانه را دريافت مي نمودند. گذشته از آن، مدت امارت اين حاکمان معمولاً بسيار کوتاه بوده و اين خود مي توانست عامل مهمي در تضعيف قدرت آنان و اهميت يافتن قدرت اشراف و بزرگان بومي منطقه باشد. (7) قاضيان و کارگزاران ديني شهر تا زمان خلافت المکتفي ( حک: 289-295 ق) از سوي بزرگان اشعري انتخاب مي شدند. مذهب رسمي شهر تشيع امامي بود و در انجام فرايض و امور ديني، به هيچ وجه تقيه و کتماني در ميان نبود. ( اشعري قمي، 1385، ص 33، 121، 122 و 683-685) حتي همين فقها و بزرگان بودند که در نهايت، تصميم مي گرفتند چه کسي حق ماندن و سکونت در قم را دارد و چه کسي بايد از اين شهر خارج شود. ( ر.ک. نائيني اردستاني کچويي، 1381، ج 3، ص 76) محمد بن عيسي بن عبدالله، از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهاالسلام، که نجاشي از وي با عنوان « شيخ القميين و وجه الاشاعره متقدم عند السلطان» ياد مي کند، ( نجاشي، 1419، ش 905) و احمد فرزند وي، که از اصحاب امامان رضا، جواد و هادي عليهم السلام بود و نجاشي درباره اش نوشته است: « شيخ القميين و وجههم و فقيههم، غير مدافع و کان ايضا الرئيس الذي يلقي السلطان بها»، ( نجاشي، 1419، ش 198) دو تن از مهم ترين رؤساي قم بودند.
اگرچه بعدها افرادي از خانواده هاي شيعي ايراني، همچون خاندان بابويه، از موفقيت هاي علمي برجسته اي برخوردار شدند، و يا از ميان طالبيان، نقباي ممتاز و ذي نفوذي ظهور کردند، اما به نظر مي رسد همچنان غلبه و سيطره از آن خاندان اشعري بوده است. آنچه نويسنده ي تاريخ قم نيز از ضعف و افول قدرت اشعريان در زمان خود وي نوشته است، به نظر مي رسد بيشتر ناظر به اهمال و ضعف آنان در فعاليت هاي عمراني و اقتصادي بوده که به تدريج موجب شده است زير ساخت هاي شهري قم رو به ويراني گذارد، ( اشعري قمي، 1385، ص 689) تا آنجا که اين اهمال ها سبب شد تا در زمان وزارت صاحب بن عباد، بر اثر عدم توجه به نظام آب رساني در قم، آب در اين شهر ناياب شود و با مساعدت صاحب بن عباد، شهر از کم آبي نجات يابد. ( اشعري قمي، 1385، ص 11) اين امر در گزارش مقدسي ( زنده در 381 ق) نيز منعکس شده، که مقارن روزگار نويسنده ي تاريخ قم نوشته است: « قم بارو دارد. روستايش گسترده است. شهري بزرگست، ولي متوقف شده، رو به ويراني است و نزديک کوير است.» ( مقدسي، 1361، ج 2، ص 584) علي رغم اين اهمال ها، اشعريان همچنان از موقعيت سياسي و اجتماعي ممتازي در قم برخوردار بودند و تا پايان قرن چهارم، نفوذ قابل توجهي در قم داشتند. براي نمونه، علي بن محمد اشعري برادر نويسنده ي تاريخ قم، در موارد متعددي از سوي آل بويه حاکم قم بود. ( اشعري قمي، 1385، ص 22، 411 و 412) و اين خود نشان از نفوذ اشعريان در آن برهه دارد. علاوه بر آن، بنابر نقل تاريخ قم، اشعريان 280 سال بر قم حاکم بودند که 180 سال آن پس از جداسازي قم از اصفهان در 189 بود؛ يعني تا 369 ق. ( اشعري قمي، 1385، ص 682)
ريشه ي اصلي افول قدرت اشعريان و عدم اهتمام آنان به امور عمراني و اقتصادي شهر را بايد در ضعف قدرت خلفاي بغداد دانست که به دنبال آن، قم نيز مانند ساير مناطق مرکزي ايران، از دهه ي دوم قرن سوم به معرکه اي براي کشمکش هاي سامانيان، زياريان( ديلميان) و آل بويه تبديل شد، به گونه اي که با تسلط زياريان در 316 ق بر قم، نخستين ضربات نابود کننده بر دولت شهر اشعريان وارد آمد. زياريان با مصادره ي بخش بزرگي از اراضي کشاورزي و قنات هاي مالکان و زمين داران بزرگ اشعري، در حقيقت، شهر قم را در دست خرده مالکاني قرار دادند که اتحاد و يک پارچگي آنان در برابر وقايع و پيشامدهاي آينده، به مراتب سخت تر از اتحاد تعداد انگشت شماري ملاک و زمين دار بزرگ بود که پيش از آن عهده دار امور شهر بودند. از سوي ديگر، با اين مصادره، ديگر براي اشعريان انگيزه هاي چنداني در رتق و فتق امور شهر باقي نمانده بود. ( اشعري قمي، 1385، ص 162 و 411)
البته در افول دولت شهر اشعريان نبايد قدرت يافتن آل بويه و تسلط آنان بر قم و سپس بغداد را ناديده گرفت؛ چرا که با روي کار آمدن آل بويه، موقعيت ممتاز قم، به عنوان کانوني امن و بي خطر براي اماميه، جا خود را به بغداد داد؛ مرکز خلافت و موقعيت سياسي ممتاز، مدفن امامان هفتم و نهم عليهماالسلام، مقر فعاليت هاي نواب امام زمان -عجل الله تعالي فرجه الشريف - در عصر غيبت صغرا، محل زندگي عالماني بزرگ، نزديکي به نجف، کربلا، سامراء و بسياري ديگر از اماکن مقدس شيعيان، همه عواملي بود که در کنار نعمت امنيت در سايه ي آل بويه، از بغداد مرکزي ساخت که به تدريج، قم را به حاشيه راند، تا آنجا که آغاز سده ي پنجم را بايد پاياني هميشگي بر حيات دولت شهر اشعريان دانست. در يک نتيجه گيري کلي، مي توان سير قدرت و حاکميت 280 ساله ي خاندان اشعري بر دولت شهر قم را اين گونه برشمرد؛
1. از آغاز ورود اشعريان تا 195 ق ( مقارن آغاز سده ي سوم)؛ مرحله ي قدرت يابي و سعي بر مشروعيت بخشي و تثبيت حاکميت خويش، به عنوان جزئي از نظام فرادست خود که همان دستگاه خلافت بغداد باشد.
2. از 195 ق تا حدود 295 ق؛ مرحله ي تثبيت حاکميت و شکوفايي تمدن دولت شهر قم؛
3. از 295 ق تا 316 ق؛ مرحله ي تبعيت بيشتر از بغداد و کاسته شدن از قدرت اشراف دولت شهر قم؛
4. از 316 ق تا پايان سده چهارم؛ آغاز سير افول و انحطاط.

ب. جغرافياي شهري

تاريخ قم

از دروازه ها و راه هاي متعدد قم نام برده است؛ راه خراسان از درب ري، راه ساوه و آبه از درب مسجد جامع، راه همدان از درب عبدويه اشعري، راه عراق از درب نصر بن عامر اشعري، راه جبال قم از درب حسن بن علي بن آدم اشعري، و راه کاشان از درب ولد احوص بن سعد اشعري، در کنار هفت درب ديگر، از مهم ترين راه ها بودند. ( اشعري قمي، 1385، ص 62-66)
در اين کتاب، از شش ميدان و چهار پل نيز نام برده شده است: ميدان يسع بن عبدالله اشعري، ميدان حسن بن علي بن آدم اشعري، ميدان يحيي بن عمران اشعري، ميدان مالک بن سعد اشعري، ميدان حسن بن سعد اشعري و ميدان ايوب بن موسي اشعري، پل عبدويه اشعري، پل بکجه ( علي بن عبدالله اشعري)، پل ابوعلويه اشعري و پل سهلويه اشعري که يازده دهنه داشت. ( اشعري قمي، 1385، ص 67-71).
اين کتاب درباره ي نظام آب رساني اين شهر، در کنار رودخانه ي قم از بيست کاريز نام برده که همگي آنها مانند ميادين و پل ها از تأسيسات اشعريان بوده، بجز يک کاريز که شخصي از موالي ايشان ساخته است. ( اشعري قمي، 1385، ص 71) سعد بن مالک بن احوص اشعري اولين جوي آب ( کانال آبرساني) را در شهر قم ايجاد نمود. ( اشعري قمي، 1385، ص 155) بيست جوي ديگر آب را از رودخانه به مزارع اطراف مي رساند که همه ي آنها زيرنظر خاندان سعد بن مالک اشعري بود. ( اشعري قمي، 1385، ص 161) محلات، کوشک ها، خانه ها و باغات اشعريان نيز در کنار رودخانه قرار داشت. ( اشعري قمي، 1385، ص 96-99) از سه مسجد « در پل» ( ساخته ي احوص بن سعد اشعري)، « مسجد جامع» ( ساخته ي ابوصديم اشعري) و « مسجد بازار» ( يا سعدآبادي که به نظر مي رسد ساخته ي سعد بن احوص اشعري است) نيز نام برده شده. ( اشعري قمي، 1385، ص 101-107) اشعريان 250 روستا و مزرعه را در قم احيا و يا از نو بنيان نهادند. ( اشعري قمي، 1385، ص 181) تنها نگاهي به آنچه ذکر شد، نشان مي دهم قم سازنده و مالکي جز اعراب اشعري نداشته و ساير شهروندان در حقيقت، اتباع دولت اشعري محسوب مي شده اند.
در قم، بازار وجود داشته، ( اشعري قمي، 1385، ص 109) اما دام داري و کشاورزي محور اصلي اقتصاد بوده است. گندم، جو، نخود، انگور، فندق، زيتون، گردو، پسته، زعفران، هويج، شلغم، پياز، سير و انواع سبزي ها و ميوه هاي درختي و جاليزي، کنجد، زيره، قرطم و انواع علوفه از جمله اين محصولات بوده است. ( ر.ک. اشعري قمي، 1385، ص 299-301 و 310-312) نمک استخراج مي شده ( اشعري قمي، 1385، ص 218) و 51 آسياب وجود داشته که 39 تاي آن فعال بوده است. ( اشعري قمي، 1385، ص 163) کرسي، لگام، رکاب، پارچه و زعفران مهم ترين اقلام صادراتي قم بوده است. ( مقدسي، 1361، ج 2، ص 592) شهر دارالخراج، دارالضرب و زندان نيز داشت و به نظر مي رسد همه ي اصنافي که لازمه ي بافت يک شهر است، در قم مشغول بوده و در تاريخ قم نيز به برخي از آنها اشاره شده است: بازاريان، ( اشعري قمي، 1385، ص 411) چهارپا داران ( اشعري قمي، 1385، ص 413)، کارمندان دولتي ( نظاميان، حساب رسان و...) ( اشعري قمي، 1385، ص 418 و 419)، لگام سازان ( اشعري قمي، 1385، ص 124) فيلسوفان، مهندسان، منجمان، نساخان، وراقان ( اشعري قمي، 1385، ص 35)، چاه کنان و برزگران. ( اشعري قمي، 1385، ص 155)
عرب ( اشعريان)، عجم و طالبيان ( سادات) در قم زندگي مي کردند ( اشعري قمي، 1385، ص 25) و از اهل ذمه، علاوه بر زرتشتيان، که ساکنان بومي قم بودند، يهودي و نصراني نيز در قم وجود داشت. ( اشعري قمي، 1385، ص 35) فرهنگي ايراني - عربي بر شهر حاکم بود. ديوان آب و ديوان خراج و ثبت مسائل مربوط به آن، نياز به دبيراني مجرب را ايجاب مي کرد و با وجود غلبه ي عرب، هنوز تا هنگام نگارش تاريخ قم، نيمه ي دوره ي قرن چهارم، اصطلاحات بومي مربوط به ديوان خراج و ديوان آب به زبان فارسي و تقويم يزدجردي در کنار تقويم قمري در قم معمول بود و در همه ي امور ديواني و حساب رسي و انواع معاملات به کار مي رفت. مردم قم بسياري از آداب و رسوم ملي را حفظ کرده بودند و زندگي خود را با اجراي برخي از اين مناسبت ها و اعمال و رسوم مي گذراندند. ( اشعري قمي، 1385، ص 75، 361، 368 و 411)
با وجود اين، شواهد نشان مي دهد که اشعريان شيعياني بودند که قوياً بر حفظ ريشه هاي عربي خود اصرار مي ورزيدند و ناسيوناليسم عربي، حتي در ميان فقها و محدثان آنان وجود داشت. براي نمونه، درباره ي احمد بن محمد بن عيسي اشعري نقل شده است: وي شاهد بود که خيراني، خادم امام جواد عليه السلام، پيامي از آن حضرت مبني بر امامت حضرت هادي عليه السلام دريافت نمود، اما پس از رحلت امام جواد عليه السلام وي از گواهي دادن و تأييد سخن خيراني در جمع بزرگان شيعه درباره ي جانشيني امام هادي عليه السلام امتناع مي ورزيد تا آنکه خيراني او را به مباهله فراخواند و از بيم آن، سرانجام گواهي داد. خود وي علت اين امتناع را اين گونه ذکر کرده که مي خواسته است فضيلت اعلام خبر امامت امام هادي عليه السلام نصيب يک عرب شود و نه عجم ( يعني خيراني). ( کچويي، 1381، ج 3، ص 73 و 74)
داعيه ي شيعه گري و تشيع امامي گرچه در دوره هاي مياني و پاياني خلافت بني عباس امري رايج و متداول بود و جز قم مناطق ديگري همچون محله ي کرخ در غرب بغداد به تشيع آشکار پايبند بودند، اما چنين داعيه ي آشکاري در سال هاي قرن دوم هجري و دوره ي نخست عباسي عواقب سهمگين و خطرناکي مي توانست در پي داشته باشد. ( ر.ک. اشعري قمي، 1385، ص 779 و 780) تاريخ رسميت تشيع امامي در قم، بايد به ربع دوم سده ي دوم هجري بازگردد؛ چرا که به گفته ي تاريخ قم، موسي بن عبدالله اشعري نخستين کسي بود که تشيع امامي را در قم آشکارا تبليغ نمود و سبب شد تا اهل قم بدو اقتدا کنند و اين مذهب را بپذيرند. ( اشعري قمي، 1385، ص 778) حال با توجه به رياست پدر موسي،‌ يعني عبدالله بن سعد، بر اشعريان قم، که تا پيش از آغاز علني انقلاب بني عباس وفات يافت و اينکه او براي پس از خود، برادرزاده اش، مالک بن احوص را به رياست خاندان اشعري برگزيد و پيوستن مالک و اشعريان تحت امرش به حميد بن قحطبه طائي، که از امراي لشکر بني عباس بود و عليه بني اميه مي جنگيد، ( اشعري قمي، 1385، ص 729) به نظر مي رسد که تا پيش از سقوط بني اميه در 132 ق تشيع امامي نمي توانست در قم قدرت و ظهوري داشته باشد؛ چرا که در اين صورت و با نظر به آنکه موسي بن عبدالله از اصحاب امام صادق عليه السلام نيز بود، ( مهاجر، 1386، ص 180) مانع ياري رساندن اشعريان به بني عباس مي شد.
گذشته از فاصله ي زياد قم با مرکز خلافت، که خود عاملي در نفوذ کمتر عباسيان بود، شايد يکي از عوامل مهم پذيرش تشيع قميان از سوي دستگاه خلافت، قدرت و نفوذي بود که اين خاندان از طريق رجال نامي و صاحب منصبان خود در دربار خلافت کسب کرده بود. ابوعبيدالله اشعري وزير مهدي عباسي، ( ر.ک. ديانت، 1372، ج 5، ص 695 و 696) علي بن عيسي اشعري معروف به « الطلحي» از امراي مأمون، ( مهاجر، 1386، ص 117) ريّان بن صلت اشعري از مقربان مأمون و اصحاب امام رضا و هادي عليهماالسلام ( مهاجر، 1386، ص 73 و 74) و يحيي بن عمران اشعري از سرداران معتصم ( اشعري قمي، 1385، ص 783) از جمله ي اين افراد بودند.
عامل ديگر تشيع اعتدالي قميان بود؛ تشيعي که به پي روي از ائمه ي اطهار عليهم السلام و برخلاف شيعيان زيدي، هيچ گاه مشروعيت سياسي عباسيان را مستقيماً به چالش نکشيد. البته قميان نماز جمعه را، که نمادي در تأييد و تقويت خليفه ي عباسي بود، سبک مي شمردند، تا آنجا که مقدسي در اين باره نوشته است: « مردم قم... جامع را تعطيل کرده بودند، تا آنکه رکن الدوله ايشان را به برقراري آن واداشت.» ( مقدسي، 1361، ج 2، ص 591) اما از هرگونه داعيه ي استقلال طلبي يا نافرماني با انگيزه هاي سياسي عليه خليفه ي عباسي اجتناب مي ورزيدند و در عين بيعت با خليفه ي بغداد، به عنوان دولتي خودمختار عمل مي کردند. آنچه را هم که به عنوان قيام و شورش قميان در تاريخ ذکر شده، همگي رنگ و بويي به شدت اقتصادي داشته و کاستن و يا تعديل خراج سالانه رکن اصلي آن بوده، تا آنجا که اگر انگيزه هاي سياسي نيز وجود داشته، تحت الشعاع مسائل اقتصادي بسيار کم رنگ شده و اهميت چنداني نيافته است. ( اشعري قمي، 1385، ص 406-410) شايد بتوان دليل اصلي سنگين آمدن خراج حکومتي بر اهل قم را نيز در حمايت هاي مالي قابل توجه اين خاندان از ائمه ي اطهار عليهم السلام دانست. آنان شيعياني بودند که به اداي وجوه و ماليات هاي شرعي به امامان معصوم عليهم السلام سخت پايبند بودند و اين خود سببي بود براي آنکه اداي خراج سالانه به حکومت، برايشان سنگين تر از ساير مناطق و سرزمين هاي سني نشين باشد. تاريخ قم درباره ي اين وجوه شرعي مي نويسد:
ديگر از مفاخر ايشان [اشعريان] وقف کردن اين گروه از عربست که بقم بودند، از ضيعتها و مزرعها و سرائها، تا غايت که بسياري از ايشان هرچه مالک و متصرف آن بودند، از مال و منال و امتعه و ضياع و عقار، بائمه - عليهم السلام - بخشيدند. و ايشان اول کساني بودند که بذين ابتدا کردند، و خمس از مال هاي خود بيرون کردند و به ائمه - عليهم السلام - فرستادند. و خلفا اين املاک را، که ايشان بدفعات وقف کردند، بدست فرا گرفتند. ايشان دگر باره غير آن وقف کردند،... و خراج املاک موقوفه ي ايشان به چهارصد هزار درم برسيده است. ( اشعري قمي، 1385، ص 780)
البته اينها غير از حمايت هاي مالي بي دريغ و فراوان اشعريان از سادات و علوياني بود که به قم مي آمدند؛ مثلاً، در يک نمونه، تاريخ قم درباره ي اکرام محمد بن موسي بن امام جواد عليه السلام که در 256 ق به قم آمده بود، مي نويسد:
از مال خود، از براي او سرايي بخريدند و همچنين چند سهم از قريه ي هنبرد و اندريقان و کارچه از براي او از ورثه مزاحم بن علي اشعري بخريدند و بيست هزار درم از براي او قسمت کردند و بدو دادند. ( اشعري قمي، 1385، ص 577-579)
اهميت اين حمايت هاي مالي براي جامعه ي شيعه در آن روزگار، وقتي روشن تر مي شود که به امثال اين گزارش ها توجه کنيم:
اهتمام ناحيه ي مقدسه به حسن جريان امور در مسائل مالي مربوط به مقام امامت در دوره ي امام عسکري عليه السلام و سپس تا دوره ي غيبت صغرا ادامه يافت. متن برخي از نامه هايي که حضرت عسکري عليه السلام به وکلاي خود در اين باره مرقوم فرمودند در منابع قديم و معتبر ضبط شده است. در اين نامه ها، امام بر اهميت پرداخت بموقع وجوه شرعي از طرف شيعيان تأکيد شديد گذارده اند. روشن است که نيازهاي مالي دفتر مقام امامت براي تأمين مصالح و حوايج جامعه ي شيعه، که دوره ي سختي را از سر مي گذراند، افزوني گرفته بود. در يک نامه، که به صورت غير معمول بسيار طولاني است و امام آن را به يکي از بزرگان جامعه ي شيعه در نيشابور نوشته بودند، امام از مسامحه ي شيعيان آن منطقه، که حقوق مالي خود را مانند زمان پدر بزرگوارش به صورت منظم و درست نمي پرداختند، گله فرموده است. ( مدرسي طباطبايي، 1386، ص 51 و 52)
از ديگر مميزات جامعه ي قم، به خلاف جامعه ي تشيع در کوفه، که ترکيبي از زيديان، فطحيان، اسماعيليه، واقفيه و اماميان بود، اينکه شيعيان قم در بيعت با سلسله ي امامان دوازده گانه عليهم السلام متحد بودند و در ميان محدثان امامي فراوان اين شهر، از کسي با انحرافات فطحي يا واقفي ياد نشده است. ( مادلونگ، 1381، ص 131 و 133) قميان از ارتباط مستحکم و عميقي با ائمه ي هدي عليهم السلام برخوردار بودند. اين رابطه تا پايان غيبت صغرا ادامه داشت و در هيچ مقطعي نيز گسسته نشد. ( حسينيان مقدم و ديگران، 1386، ص 172-175 / ر.ک. جعفريان، 1371، ص 120-122)

پي نوشت :

1. کارشناس ارشد مذاهب اسلامي
2. استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات
3. اين تحقيقات را مي توان اين گونه برشمرد: کتاب ها: رجال الاشعريين من المحدثين و اصحاب الائمه عليهم السلام ( مهاجر، 1386)، پيشگامان تشيع ( فرشچيان، 1384)؛ مقالات: « تشيع و قم» ( جعفريان، 1371، 117 تا 132)، « اشعريان قم» ( معلم حبيب آبادي، 1377)، « الاشعريون» ( مدرسي طباطبائي، بي تا)، « اشعريان قم» ( کوشا، 1366)، « اشعريان» ( يوسفي اشکوري، 1378)، « اشعريان» ( انوشه، 1375)، « شجره ي علمي خاندان اشعري» ( حاج تقي، 1377)، « الاشعريون في تاريخ القم» ( سيد محمد، 1351)، « اشعريان» ( حسينيان مقدم و ديگران، 1386)؛ پايان نامه: « خاندان اشعري» ( ليلي مکوندي، 1382)
4. اين ميراث به علت نبود امامان معصوم عليهم السلام در ساير زمان ها، براي اماميه اهميت قابل توجهي داشت؛ چرا که هر داور منصفي مي داند نيروي تعقل و اهتمام به علوم عقلي و انديشه هاي زاييده ي ذهن بشري، امري است که اختصاص به زمان خاصي ندارد و تا آدمي زنده است عقل نيز زنده و پوياست. اما از سوي ديگر، وحي و عصمتي که آن وحي را تفسير و تبيين مي کند، از ديدگاه مکتبي که « اماميه» خوانده مي شود، مختص زمان خاصي بوده و از بعثت نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آغاز شده و با آغاز غيبت کبراي امام زمان عليه السلام ( 329 ق) پايان پذيرفت است. پس تلاش و تکاپو براي انباشت آنچه در اين مقطع زماني قريب 350 ساله از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي اطهار عليهم السلام در قالب احاديث و روايات صادر شده، با هيچ تلاش علمي ديگري از سوي معتقدان به اين مذهب قابل قياس نيست.
5. با توجه به سبک معماري اسلامي در ساختمان شهرها، همواره مسجد جامع، مرکز و قلب شهرها و مجموعه هاي انساني را تشکيل مي داده و پيرامون آن بازار، مدرسه، دارالعماره و جز اينها از تأسيسات شهري بنا مي گرديده است. ( ر.ک. غني زاده، 1385، ص 197 تا 210).
6. براي اطلاع از نقشه ي ولايت و کوره ي قم، ر.ک. جعفريان، 1387، ص 160.
7. از خلال گزارش هاي تاريخ قم، مي توان به اين مدت هاي کوتاه امارت پي برد. براي نمونه، ر.ک. ص 361.

منبع مقاله :
مؤسسه ي شيعه شناسي، (1391)، فصلنامه ي علمي - پژوهشي شيعه شناسي شماره 39، قم: مؤسسه ي شيعه شناسي